آرزویی بکن ...

گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه ...

ارزویی بکن ...

شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد ...

چه ساده درد می كشم

اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم
چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم
چه ساده با تو هستم
چه ساده بی تو نیستم
تو را نفس كشیدم
به گریه با تو ساختم
چه دیر عاشقت شدم ...

چه زیبا!

گفتم دوستت دارم !

چه صادقانه پذیرفتی!

چه فریبنده !

آغوشم برایت باز شد !

بقيه در ادامه مطلب

پر رنگ ترین خیالت را
به غلیظ ترین پک سیگار می سپارم
این بدرقه ی خاطرات توست
" یادم تو را فراموش ".....نه نمی کند....!
اشک های من
پشت سر تمام خاطراتت
بازنده من....!

گاهــــــــي آرزو ميكنم اي كاش ...
دلــــــي نبود تا تنگ شود ...
تا خسته شود ...

تا بشكند ...

بودن و نبودنت هم

خوب است!

اینها اگر نباشد

کِی از نبودنت بمیرم

و

کجا برای باز دوباره بودنت پر پر بزنم؟!

بگذار زندگیم

همین قدر غیرعادی باشد

من همه این ها را دوست دارم

قلب من قالی خداست
تار و پودش از پر فرشته هاست
پهن کرده او دل مرا
در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب
برق می زند قالی قشنگ و نو نوار من
از تلاش آفتاب
شب که می شود خدا روی قالی دلم
راه می رود؛ ذوق می کنم گریه می کنم
اشک من ستاره می شود
هر ستاره ای به سمت ماه می رود..

بقیه در ادامه مطلب

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تـعطیــل است

بقیه در ادامه مطلب